سنگر نشینان

نسأل الله منازل الشهداء . . .
ذکر کاشف الکرب
  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

. . . . .

11 مرداد 1393 توسط SAFA

بازی تموم شد ؛

از گرما له له می زدیم! دویدیم سر چشمه آب،رضا آب نخورد فقط صورتش را شست؛ گفتم: رضا آب نمی خوری؟ خنکه ها!

زیر چشمی نگاهش کردم ، لپاش گل انداخته بود؛

- نکنه روزه ای؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

لبخند تلخی زد وگفت: انگار ماه رمضونه ها!!!!!!!!!!!!!

گفتم : خب ما که تکلیف نیستیم !!!!؟؟؟

گفت : خوب وبد رو که می فهمیم! روزه خوبه، خداهم روزه رو دوست داره!

رفت…………

شهید رضا شکری پور

سلام رفقا!

ماه رمضونم تموم شد!

چقدر تو این گرما ، گرسنگی وتشنگی تحمل کردین؟

قبول باشه ! ان شاء الله خدا گرمای جهنم رو ازتون برمیداره!

دیدین چقدر زود تموم شد؟ اصلا فکرشا میکردین؟

خداروشکر! خداکنه باشیم درک کنیم ماه رمضون بعدی رو……

 1 نظر

خلوت دل

24 تیر 1393 توسط SAFA

سلام دوستان! امروز باتوسل به شهدا میخوام از حالات وروحیاتشون براتتون بنویسم !

خب حتما میگید:

“این که دیگه نوشتن نداره خب حال وهوای جبهه وجنگ ومعنویت اون بچه ها که واضح بوده وهست این که دیگه گفتن نداره!”

اما همه میدونیم که شهدا تو خلوت هاشون حالاتی داشتند وصف نشدنی، جریان شهید برونسی وخاک های نرم کوشک یکی از روشن ترین اون حالات بوده که مطمئنم اکثراونوخوندید یا شنیدید! منم امروز اومدم تا درباره یکی از همین حالات عرفانی براتون مطلب بنویسم؛

شهید حبیب الله خطیبی توی دست نوشته هاش داره که:

{ به نام او که نامش داروی دلهای خسته است وذکرش صفای قلبهای شکسته ؛ معرفتش معراج عارفان است وقدرتش موجب استواری مجاهدان فی سبیل الله، سپاس او را که مصیبت را موجب تعالی انسان قرار داد ، بشر را صاحب اراده نمود وبه وی نعمت انتخاب عطا فرمود تا«اسفل السافلین» را زیر پا نهد وپذیرای «انا الیه راجعون » گردد. آنگاه در مقام « رضی الله عنهم ورضوا عنه »آرام گیرد.

خداوندا ! بندگانی بودیم باکوله بار سنگین تملقها . بار سنگینی بود وغرق در دنیا تا آنکه از لابلای امواج رحمت «مقلب القلوب» بناگاه برقی جهید وتا اعماق جان دوید ودر جان مرده ما روحی دیگر دمید جای درنگ نبود، بر خاسته ودر این خیل روندگان راهت دویدیم. پس دیگر بار فریاد کردیمپروردگارا، یاوری هستیم از یاوران مکتب وهوایی زیارت حسین (علیه السلام) که برای رسیدن به کربلای تو بسیار ی شهید دادیم .

حسین جان ، هوای تو در دلهایشان بود که تو در وقت شهادت  سرهایشان را به دامان گرفتی. واین بار نسیم جانبخش رحمت خداوندی بود که بر چهره های عرق کرده وتن های زخم خورده من وزید وصبح صادق نوید می داد در حالیکه با خالق خویشزمزمه می کردیم. هوای دیدار حسین (علیه السلام ) در دلم بود.

خداوندا! خون من در قبال شهیدان ناقابل است. }


 

خوش به حالشون چقدر راحت با خدای خودشون حرف میزدن، انگار فقط اونا بودن وخدا!

کاش ما هم حداقل میتونستیم با خدای خودمون حرف بزنیم حالا راحت بودنش پیشکش ……

 نظر دهید »

درباره این وبلاگ

رفقا سلام!

وصیت نامه شهدا

وصیت شهدا

دسته بندی کلی وبلاگ

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

ابزار هدایت به بالای صفحه

هم سنگران اینترنتی

هدايت به بالاي

روزشمار محرم عاشورا
ذکر کاشف الکرب
جنگ دفاع مقدس
روزشمار فاطمیه
حدیث موضوعی
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس