غریبه آشنا
دوستان سلام!
بخاطر پرطرفدار بودن این مطلب دوباره به روزش کردم؛
امروز قصد دارم درباره جانبازهای عزیز کشورمون یکم باهاتون گپ بزنم ، اونا را که میشناسید؟ همونایی که رفتن جبهه از علایقشون گذشتن پا روی دلشون گذاشتن تاما الان راحت باشیم! بخدا اینا شعار نیست، افسانه نیست!
توکشور بزرگ وزیبای ما یه آدمایی دارن زندگی میکنن که دنیاشون بادنیای ما خیلی فرق میکنه، مثل ما دنیای خیلی آروم وراحتی ندارن، دارن زجر میکشن بخاطر کاری که انجام دادن،کاری که کسی مجبورشون نکرده بود که انجامش بدن ولی رفتن،رفتن تایکی مثل من راحت بخوابم،سخت نفس میکشن تا من راحت نفس بکشم، ولی بگما،
از کارشون پشیمون نیستن!
الآن که دارن زجرشا میکشن نمیگن چرا رفتم، چون میدونن که راهشون رو درست رفتن،میدونن که زجرکشیدنشون اجر داره !
اونوقت یکی در میاد میگه :
«ای بابا خوب می خواست نره، کی مجبورش کرده بود،حالاهم داره پولشا میگیره!مگه بده آدم توخونه بشینه راحت براش حقوق بیاد.»
ولی من میگم بابا خوش انصافا خودشما خوشتون میاد بدنتون ناقص باشه؟ نتونید نفس بکشید؟نتونید بخوابید؟ حتما کسی باید کمکتون کنه حتی برای کارای شخصی تون؟بعدش براتون همینجوری حقوق بیاد دم در خونتون؟
آقا!!!!!!!!!!!!!!! بخدا انصافم خوب چیزیه!
ماها یه سرماخوردگی کوچیک پیدا میکنیم دیگه خدارا بنده نیستیم1اونوقت اونا………….
وجدانا خوبه؟ راحته؟ نمیدونم! یکی از همین آدما ، شخصیه به اسم علی،علی قربانی! یکم از زندگیشون ا باهم بخونیم:
” زندگی در پایتخت دشوار است
علی قربانی جانباز 70 درصد اهل بانه است.او که متولد 1353 است و هم اکنون چهل سال دارد. آنگونه که خود بیان می کند سال 1367 بود یعنی زمانی که تنها 16 سال داشت، در جبهه های غرب کشور حضور داشته و در عملیات مرصاد به مقام جانبازی نائل گشت.
علی که سالهاست با مادر پیر خود تنها زندگی می کنند و هنوز ازدواج نکرده است، مدت یک سالی است شهرستان بانه را ترک کرده و برای ادامه معالجات خود به همراه مادر پیرش در تهران ساکن شده است. با او پای گفت و گو می نشینیم تا اندکی از حال این روزهایش را برایمان باز گو کند.
جانباز علی قربانی درباره کمبود امکانات در شهرستان بانه برای جانبازان می گوید: هنگامی که در بانه بودیم هیچ امکانات مناسبی برای من جانباز وجود نداشت گاهی حتی ممکن بود برای رسیدن یک داروی خاص تا مدت ها انتظار بکشیم و آخر هم معلوم نبود که دارو به دست ما می رسد یا نه.
علی هم اکنون در یک خانه استیجاری ساکن است و عنوان می کند که هیچ خانه ای از خود ندارد.خانه استیجاری علی 50 متر است و به جرات می توان گفت یکی از ساده ترین خانه های بود که در تمام عمرم دیده بودم.از او می پرسم آیا تا کنون اقدامی برای خرید خانه نکرده ای، پاسخ می دهد: مقدار حقوقی که من از بنیاد شهید دریافت می کنم خرج هزینه های درمانی و مابقی خرج هزینه های یومیه خودم و مادرم می شود و این حقوق آنقدر نیست که پس انداز شود تا بتوانم خانه ای بخرم.همچنین وامی که بنیاد شهید در اختیار ما قرار می دهد 40 میلیون تومان است که حتی کفاف رهن یک خانه را در تهران نمی کند.
این در شرایطی است که ماندگاری علی در تهران و ادامه معالجه پزشکی او بستگی به داشتن خانه در تهران دارد چرا که با این هزینه ها او توانایی دادن اجاره را ندارد.
جانباز علی قربانی همچنین درباره زندگی کردنش در تهران می گوید: هرچند که با ورود من به تهران اندکی از مشکلات جسمی ام، به واسطه بهبود شرایط و امکانات در تهران، بهتر شده است اما وضع روحی ام چندان تعریفی ندارد چرا که خیلی احساس تنهایی می کنم و به این فکرمی کنم که اگر مادرم نبود چکار باید می کردم.
علی از بی توجهی مسئولان هم گلایه داشت و عنوان می کرد:مسئولان خیلی به ما توجه نمی کنند و به وعده های که می دهند عمل نمی کنند.به طور مثال هزینه های درمانی که باید به وسیله بیمه بازگردانده شود خیلی اش که باز نمی گردد و خیلی اش هم آنقدر دیر به دست ما می رسد که کارایی برای ما ندارد.
از علی درباره جایگاهش در جبهه پرسیدم اما او گفت: من از رسته و گروهان در جبهه هیچ چیز به یاد ندارم و فقط یادم هست که به عنوان یک بسیجی به جبهه اعزام شدم و هنوز هم خودم را یک بسیجی می دانم.”
نمیدونم دیگه باید چی بگم؟ فعلا یاعلی….