تهدید بزرگ !!!!
سلام ! ببخشید که یکم دیر اومدم !
اما دست پر اومدم؛
حاج رضوان رو که میشناسید ؟
منظورم شهید عماد مغنیه است !
” شهید عماد مغنیه معروف به حاج رضوان معاون جهادی حزب الله لبنان بود، که در بهمن ماه 1386 در منطقه کفرسوسه سوریه به دنبال انفجار یک خوردوی بمبگذاری شده، توسط سازمانهای جاسوسی رژیم صهیونیستی به شهادت رسید.
مغنیه که در خانوادهای پنج نفره متشکل از پدر، مادر و دو برادرش به نامهای «جهاد» و «فواد» میزیست، تحصیلات عالی خود را در دانشگاه آمریکایی بیروت به پایان رساند.
جهاد، برادر عماد، در سال 1363 در عملیات علیه اشغالگران به شهادت رسید. فؤاد نیز قربانی توطئه سازمان جاسوسی اسرائیل موساد شد و به شهادت رسید.
عماد از سن 17 سالگی با سازمان آزادیبخش فلسطین همکاری مبارزاتی داشت، مدتی محافظ شخصی یاسر عرفات بود، ولی پس از حمله سراسری ارتش صهیونیستی در خرداد ماه 1361 به لبنان که تا بیروت پایتخت این کشور پیش رفت، پس از عقبنشینی و خروج نیروهای عرفات از راه بندر بیروت، از این گروه فاصله گرفت و به جنبش شیعی «افواج المقاومة اللبنانیة» که توسط امام موسی صدر و شهید دکتر مصطفی چمران بنیانگذاری شده بود، پیوست.
استعداد فراوان، از خودگذشتگی و شجاعت که از ویژگیهای بارز او به شمار میآمدند، در هم آمیخته و از او شخصیتی انقلابی تمام عیار پدید آورد.
با تشکیل حزبالله لبنان در سال 1362، عماد مغنیه نیز همچون حجتالاسلام «سیدعباس موسوی»، دبیر کل حزبالله که بعدها در حمله تروریستی بالگردهای رژیم صهیونیستی به شهادت رسید و سیدحسن نصرالله، دبیر کل کنونی حزبالله، از جنبش امل خارج شد و در مقاومت اسلامی نقش بسزایی ایفا کرد.
شرکت او در سلسله عملیات نظامی و کارساز علیه اشغالگران صهیونیست، باعث شد تا دشمنان از او به عنوان شخص اول در نبرد با مقاومت اسلامی یاد کنند.
آن چه مسلّم است، بر خلاف آنچه آمریکا و رژیم صهیونیستی علیه عماد مغنیه جوّسازی میکنند و او را تروریستی بزرگ مینامند، وی تنها رزمندهای خالص از مقاومت اسلامی لبنان بود که برای نجات کشورش از اشغالگران، تا پای جان مبارزه کرد و بیش از 26 سال، سازمانهای اطلاعاتی سیا و موساد را به دنبال خود کشاند. جایزه 25 میلیون دلاری پلیس «اف.بی.آی» آمریکا برای زنده یا مرده عماد، نشان از هراس جنایتکاران و تروریستهای دولتی از هرگونه مقاومت دارد.
از عماد مغنیه به عنوان مغز متفکر به اسارت در آوردن سربازان رژیم صهیونیستی در تابستان سال 1385 و همچنین فرمانده جنگ 33 روزه رزمندگان مقاومت اسلامی علیه تهاجم همه جانبه اسراییل نامبرده می شود
عماد مغنيه در پاييز 1362 در عملياتي عليه آمريکا در کويت، به اسارت درآمد، ولي با ترفندهاي گوناگون موفق به رهايي شد. پس از آن بود که سازمان جاسوسي آمريکا (سيا)، پي به شخصيت واقعي وي برد و در بدر به دنبال دستگيري او، لبنان و خاورميانه را زير پا گذاشت
عماد مغنيه در پاييز 1362 در عملياتي عليه آمريکا در کويت، به اسارت درآمد، ولي با ترفندهاي گوناگون موفق به رهايي شد. پس از آن بود که سازمان جاسوسي آمريکا (سيا)، پي به شخصيت واقعي وي برد و در بدر به دنبال دستگيري او، لبنان و خاورميانه را زير پا گذاشت. آمريکا، عماد مغنيه را دشمن سرسخت و خطرناک خود مي دانست. بدان اندازه که وي را مسئول انفجار مقر تفنگداران دريايي آمريکا در بيروت و کشته شدن 241 کماندو و همچنين مقر چتربازان فرانسوي در بيروت و کشته شدن ده ها تن از آنان مي داند.
همچنين او را مسئول چندين نوبت عمليات شهادت طلبانه عليه سفارت آمريکا در لبنان و کويت و ربودن هواپيماي امير کويت مي داند. جايزه 25 ميليون دلاري آمريکا براي زنده يا مرده عماد، نشان از هراس جنايتکاران و تروريست هاي دولتي از هرگونه مقاومت دارد. بر خلاف آنچه آمريکا و رژيم صهيونيستي عليه عماد مغنيه جوسازي مي کنند و او را تروريستي بزرگ مي نامند، وي تنها رزمنده اي خالص از مقاومت اسلامي لبنان بود که براي نجات کشورش از اشغالگران، تا پاي جان مبارزه کرد و بيش از 26 سال، سازمان هاي اطلاعاتي 42 کشور از جمله سيا و موساد را به دنبال خود کشاند.
بدون شک، توانايي هاي خارق العاده عماد مغنيه يا همان « حاج رضوان »، در « لجنه امنيه » حزب الله، نقش بسزايي در پيشرفت کميته امنيتي و وارد آوردن ضربات جبران ناپذير بر رژيم اشغالگر قدس داشته است. تاثير اين ضربات بر پيکره صهيونيسم جهاني به حدي بود که پس از شهادتش سخنگوي وزارت خارجه آمريکا اعلام کرد جهان پس از مغنيه ( بخوانيد آمريکا و هم پيمانانش) روزهاي آرام تري را خواهد داشت. امروزه هر کس بخواهد از دين و کشور خويش در برابر اشغالگران دفاع کند، به تروريسم متهم مي شود که اين چيز تازه اي نيست.
با آنکه معاون جهادي حزب الله محسوب مي شد اما اصلا علاقه اي به کسب مدارج سياسي در حزب الله نداشت و عضو شوراي رهبري هم نبود. بعد از سال ها و اصرارهاي مکرر سيد حسن به وي مبني بر شرکت در انتخابات شوراي رهبري پذيرفت که نامزد شود. اما در دل راضي نبود و هيچ تلاشي براي کسب آرا نکرد. راي گيري که انجام شد، بالا ترين راي را آورد پس از نصرالله. همه جا بود و هيچ جا نبود. مثل ماهي اي بود که در دست نمي آيد. هر جا که مي خواست حضور پيدا مي کرد بدون آن که کسي پي به حضورش ببرد يا او را بشناسد.
زبان انگليسي، فرانسه و فارسي را به خوبي عربي بلد بود و صحبت مي کرد. گاهي در برخي جلسات مترجم بودن را بهانه اي براي حضورش و مطلع شدن از نظرات طرفين قرار مي داد و آن قدر خوب از عهده اين کار برمي آمد که هيچ کس شک نمي کرد که او مترجم نيست و عماد مغنيه، مغز متفکر حزب الله لبنان است. حتي گاهي نظرات طرف خودي را که فکر مي کرد نياز به اصلاح دارد در قالب ترجمه اصلاح کرده و نظر خودش را اعمال مي کرد. از اين طريق هميشه در جريان اطلاعات دست اول بود. در هر موضوعي نظرات بسيار خوب و قوي ارائه مي داد، حتي در فيلم سازي و کارهاي رسانه اي شبکه المنار. اما در جاهايي که مي خواست ابراز نظر کند و نظرش مخالف راي شخص ديگري بود، طوري آن را بيان مي کرد که اصلا طرف مقابل احساس مخالفت از سوي حاج رضوان نمي کرد و به خوبي اشکال ديدگاهش را مي پذيرفت، بدون آن که کدورتي بين آنها ايجاد شود.
حاج عماد صفات خاص اساسی داشت که از ابتدای عمر شریفش در وی بود و حتی در زمان نوجوانی اش به آنها معروف شده بود. کسانی که با او بوده اند می دانند که در 13 سالگی به سه مشخصه مهم و اساسی شناخته می شد: اول، صفت غیرت و دفاع از مظلوم است تا حدی که ممکن نبود او با آنکه 13 سال بیشتر نداشت، کسی را ببیند که مظلوم است و او را کمک نکند. و معروف است که هر جا درگیری به وجود می آمد طرف مظلوم از او تقاضا می کرد تا از او دفاع کند. صفت دیگر موجود در حاج عماد، کرم و کرامت وی بود. و معروف بود که اگر قرار بود چیزی توزیع بشود و به همه داده بشود و یا خورده بشود، حاج عماد آخرین نفری بود که می خواست آن را بگیرد، به همه می رسید و بر خودش سخت می گرفت و در این موارد آخرین نفر بود. سومین آنها شهامت بود که او را از همان سنین کم متمایز می کرد. و این صفات آنهایی است که در یک رهبر وجود دارد و از همان سنین در حاج عماد وجود داشت.
بد نیست بدانید، در منطقه ای از بیروت که به آن شیاح می گویند، حاج عماد و دوستانش گروهی کوچک را تشکیل داده بودند تا از مظلومین دفاع کنند و مسائل عبادی و نماز را برپا می داشتند که در آن زمان به خاطر حضور فرقه های مختلف مسیحی و کمونیست و… کاری بس دشوار بود. معروف است که روزی میان او و احزاب آنجا بر سر مساله ای درگیری شد و جماعت مومنان هم در آن زمان بسیار اندک بود ولی حاج عماد توانست در حالی که تقریبا 20 سال داشت برابر آنها که بین 30 تا 40 نفر بودند بایستد و آن گروه مهم را شکست دهد. و معروف است که هر جای بیروت که جماعت مومنان با دیگران درگیر می شدند و حاج عماد در میان شان بود، به خاطر وجود او و همین خصوصیت جرات و شجاعتی که در حاج عماد وجود داشت طرف مقابل از معرکه فرار می کرد.
علاقه زيادي به اهل بيت (ع) داشت و در همه کارهايش به ايشان توسل مي جست و همين باعث شده بود ثبات روحاني،معنوي و عرفاني زيادي پيدا کند که در اوج دشوارترين عمليات ها هم طمانينه و آرامش خاصي داشته باشد. ايران که مي آمد سعي مي کرد حتما به زيارت امام رضا (ع) مشرف شود و اغلب، فرصت زيارت حضرت معصومه(س) را هم از دست نمي داد.
بسيار پايبند مستحبات به خصوص زيارت عاشورا بود و آنرا مي خواند. علاقه خاصي هم به امام حسين«ع» و حضرت رقيه«س» داشت و هرگاه که سوريه مي رفت حتما به زيارت ايشان مي شتافت. آخر هم مزد خود را از سه ساله ابا عبدالله گرفت. شب شهادتش به زيارت حضرت رقيه مي رود، در عزاداري حرم شرکت مي کند، غذاي نذري هم مي خورد و بعد هم در جلسه شرکت مي کند و آخرش هم… راستي آن شب، شب شهادت رقيه بود.
ماهواره هاي جاسوسي رژيم صهيونيستي و هواپيماهاي بدون سرنشين Mk ، بيست و چهار ساعته در حال گشت زني در آسمان بيروت هستند و هر گونه جابجايي و فعاليت را زير نظر دارند. حاج رضوان براي اينکه مقرهاي حزب الله لو نروند، دستور داده بود تعدادي ماشين مدام در شهر بچرخند و از خانه اي به خانه ديگر و از پارکينگي به پارکينگي ديگر بروند، در حالي که جز راننده سرنشيني نداشتند و آن اماکن هم يا خالي بودند يا ارتباطي با حزب الله نداشتند. همين باعث شده بود با اينکه دهها بار همراهش به خانه شان رفته بودم، هيچ گاه محل آن را ياد نگرفتم چون هر بار از مسير جديدي مي رفتند و در راه هم چند ماشين عوض مي کرديم.
حاج عماد، فرمانده دو پيروزي ارزشمند و تاريخي حزب الله يعني جنگ سال 2000 که منجر به خروج رژيم صهيونيستي از لبنان شد و نيز جنگ 33 روزه در سال 2006 بود. آموزش هاي او مبتني بر اين ايده بود; حداکثر تلفات از دشمن و حداقل براي نيروهاي خودي. در شب فرار اسراييل (سال 2000) و در حاليکه کمربند امنيتي بيروت را هم ترک کرده، و به سرعت در حال عقب نشيني به سمت مرزهايشان بودند، شوراي رهبري حزب الله جلسه اي تشکيل داد جهت تصميم گيري در مورد اقدامات بعدي. شهيد عماد مغنيه در آن جلسه معتقد بود که ما براي ذلت بيشتر اسراييل و خوار کردن آنها بايد آنها را تعقيب کنيم و در واقع تا لحظه آخر هم نگذاريم براحتي لبنان را را ترک کنند.
اين بار ديگر مطمئن بودند تلاش هايشان جواب داده و عماد مغنيه را يافته اند آنهم در يک کشتي پاکستاني در دوحه قطر. کارکشته ترين واحدهاي دريايي ناوگان پنجم آمريکا مستقر در خليج فارس متشکل از چند کشتي، قايق، کماندوهاي واحد شناسايي و غواصان حرفه اي ماموريت داشتند او را در حمله اي برق آسا زنده دستگير کنند. عمليات در آخرين دقايق لغو شد چرا که عماد مغنيه باز هم تور امنيتي آنها را ترک کرده بود بدون آنکه ردي از خود بر جای گذاشته باشد.
چند ماهي به نبرد 33 روزه مانده بود آن روز بعد از مدت ها جلسه اي با او داشتم بعد از جلسه به من گفت: بيا اتاق بغل مي خواهم چيزهاي جالبي را نشانت دهم. باور کردني نبود. تجهيزات و برنامه هايي که او را براي نبرد احتمالي با رژيم صهيونيستي آماده کرده بود خارج از حد تصور بودند. او در طراحي هايش از همه تجربه ها استفاده کرده بود از جنگ هاي چريکي ويتنام و الجزاير گرفته تا جنگ فلسطين. جنگ 33 روزه آمده و رفت اما حزب الله قويتر از سابق باقي ماند. حاج عماد در طول جنگ توانست مکالمات دشمن را شنود کند اما آنها نتوانستند. او در اسرائيلي ها نفوذ کرد اما آرزوي کوچکترين اطلاعاتي از داخل حزب ا… بر دل آنها ماند.
سرويس هاي امنيتي چندين کشور غربي دنبالش بودند، صبح و شب. بار ها هم جاهاي مختلف دنيا اقدام به ترور او کردند اما هيچ گاه موفق نبودند. آخرين بار در محله کفرسوسه در دمشق بود. اين بار همه آمده بودند; آمريکايي ها، اروپايي ها، موساد و حتي عرب ها. ماشين در يک کشور اروپايي با نظارت سيا بمب گذاري مي شود و از آنجا به سوريه منتقل مي گردد. کشور هاي عربي محل جلسه را لو داده بودند و موساد بمب را منفجر کرد. حاج عماد هنگامي که قصد سوار شدن به خودرويش را داشت متوجه خودروي مشکوکي که پشت ماشينش پارک بود شد، اما ديگر دير شده بود.
شهید مغنیه از زبان مادر:
مادر شهيدان مغنيه شهادت حاج “عماد ” را هديه خود به حزبالله دانست و گفت: حاج عماد همه چيز را از شهيد چمران آموخت و با الگوگيري از رفتار و اخلاقيات وي خود را شاگرد چمران ميدانست.
مادر شهيدان مغنيه اظهار داشت: تصميمگيري براي نحوه ارتباط با فرزندانم خيلي وقتها برايم مشكل بود ولي با توكل بر خدا توانستم آنها را طوري تربيت كنم كه راه شهيد چمران را ادامه دهند و از اينكه در راه اسلام به شهادت رسيدند بسيار خوشحالم.
ام عماد با بيان اينكه “پسر من همه چيز را از استاد خود شهيد چمران آموخت “، تصريح كرد: شهيد چمران با خانواده ما رابطه صميمي داشت و عماد هميشه خود را شاگرد چمران ميخواند، شهيد چمران در دوران امام موسي صدر مدتي را با ما زندگي كرد و عماد هم تحت تأثير رفتار وي بسياري از اخلاقيات را كسب كرد.
وي با اشاره به فضاي سياسي لبنان و احزاب و گروههاي مختلف اين كشور و نگراني از تربيت فرزندان خود افزود: لبنان به دليل وجود طوائف و قوميتهاي مذهبي و سياسي مختلف، داراي تفكرات متنوع و مختلفي در زمينه هاي گوناگون است، خانواده ما شيعه و از محبان اهل بيت (ع) هستند و اين امر بيشتر مرا نگران تربيت فرزندانم ميكرد به گونهاي كه رشد و تعالي در سايه اهل بيت (ع) و ادامه دادن راه انبياء را سرلوحه تربيت آنها قرار داده بودم و اين امر برايم بسيار مهم و جدي بود.
مادر شهيدان مغنيه گفت: چون عماد روابط خوبي با دوستانش داشت، فرماندهان حزب الله به خانه ما رفت و آمد داشتند و حتي ميتوانم بگويم بسياري از آنها ساعاتي از روز را تحت تربيت من بودند.
ام عماد در پاسخ به اين سؤال كه چگونه در برابر شهادت سه فرزندتان صبوري كرديد، اظهار دشت: حضرت زينب كبري(س) اسوه و الگوي صبر براي من و تمام شيعيان است، هر وقت كه ياد مصيبتهاي آن بانوي بزرگ ميافتم از شكايت و بيقراري براي شهادت فرزندانم خجالت ميكشم.
خاطراتی از یکی از رزمندگان در جنگ 33 روزه
با دشمن سرسخت بود و با دوستان مهربان. حاج رضوان گاهی که جنگ و ستیز با دشمن به طول میکشید ضعف و درد جسم بیرمغ خود را با تکیه به دیوار و اندکی تامل و سکوت از ما پنهان میساخت. حاج رضوان روح معنویت جنگ 33 روزهی حزبالله لبنان بود. هیچ کس نمیدانست که این نماد عشق، این نور آفتاب، همان عماد مغنیه بود عمادی که دشمن سالها بود از خیال او خوابهای آشفته میدید.
زمانی که اولین موشکها را به سوی حیفا شلیک کردیم و قلب تلآویو را هدف قرار دادیم، طعم پیروزی را با همهی خستگی چشیدیم. قیافهی خسته و درهم شکستهی سربازان اسراییلی، مرگ و شکست آنها را در برابر چشمانمان مجسم میساخت.از مرگ سربازان اسراییلی لذتی نمیبردیم زیرا که برای ارضای حس انتقام به میدان جنگ نیامده بودیم. بسیاری از ما عزیزی، دوستی و برادری را در این جنگ از دست داده بودیم. دیگر به صحنهی پر کشیدن و رفتن عادت کرده بودیم. خبر شهادت همسنگرانمان به همان اندازهای که ما را غمگین میساخت حسرت را در دل و روانمان میکاشت. باور کنید رسیدن به لقاءالله بزرگترین عامل نشاط و شادی رزمندگان حق در برابر ارتش اسطورهیی اسراییل بود.
در این میان مردی از جنس نور، مردی از افسانههای دور، مردی از رخسار حق، مردی از لبخند صبح پا به پای ما جوانان مقاومت در جنگ 33 روزهی لبنان میآمد. او کسی جز شهید عماد مغنیه نبود. مثل همیشه ساکت و کم حرف بود، سکوتش نیز معنویت بود. همهی ما به گروههای هشت الی ده نفر تقسیم شده بودیم وتنها آرزوی ما آن بود که حاج رضوان شبی هم سنگر ما باشد. تیزبین، کوشا و دقیق عمل میکرد. همیشه نقطهی قوت دشمن را برای ما نشانه میگرفت و از پیروزی سخن نمیگفت.
او معتقد بود پیروزی همیشه از آن حق است و مردان حق نباید به کسب میدان بیاندیشند زیرا که همیشه پیروزند.
او میگفت، باید تلاش کرد که حق را از ظالم ستاند اما نباید ظلمی در این میان به دشمن روا شود زیرا که حق ستاندن از ضعیفانی که خود طعمهی ظلم شدهاند، کمتر از ظلم روا کردن نیست.
با دشمن سرسخت بود و با دوستان مهربان. حاج رضوان گاهی که جنگ و ستیز با دشمن به طول میکشید ضعف و درد جسم بیرمغ خود را با تکیه به دیوار و اندکی تامل و سکوت از ما پنهان میساخت.
همهی رزمندگان جنگ 33 روزهی لبنان شهید مغنیه را به عنوان فرماندهی عملیات میشناختند. هیچ کس نمیدانست که همسنگرش حاج رضوان، همان شبحی بود که دشمن سالهاست به دنبال اوست.
اواخر جنگ که دیگر پیروزی حزبالله و مقاومت اسلامی لبنان ورد زبان همهی دنیا بود، کسی از دور با ماشینی در کنار یکی از سنگرها ایستاد. حاج رضوان در این لحظه دستش در دست یکی از بچهها گره خورده بود. آن غریبه فریاد زد حاج عماد آمدهایم که برویم به ستاد فرماندهی کل، سید حسن در انتظار شما است. همهی نگاهها به هم گره خورد، همه با سکوت از یکدیگر میپرسیدیم این همان عماد مغنیه، شبح دست نیافتنی است؟ هیچ کس جرات نداشت این را از حاج رضوان بپرسد. او با لبخندی آکنده از امید به ما گفت بچهها ما پیروز شدیم، شما از همان اول هم به حضور من نیازی نداشتید، عقابهای تیزبین صحرا به بادیه گردی چون من نیاز نداشتند. درود بر شما رزمندگان اسلام، سرافراز باشید که سرافرازی اسلام در دستان شماست. با لبخندی گرم و روحی آکنده از اعتماد به آرامی از ما جدا شد تا بار دیگر یک افسانهی دست نیافتنی شود.
دقت عمل و برنامهریزی حاج رضوان در جنگ 33 روزهی لبنان بینظیر بود، همیشه پیشبینیهای او دربارهی دشمن درست از آب در می آمد و ما بعد از کسب هر پیروزی به او میگفتیم حاجی باز هم پیشبینی کردی، الحق که علم غیب داری، او با لبخندی در پاسخ میگفت برای رویارویی با دشمن نیازی به علم غیب نیست، کافی است به ضعف دشمن و به قدرت خود بیندیشیم. آن روز بعد از رفتن حاج رضوان هیچ کس تا صبح سخن نمیگفت، هر کس با خیال خود شب را به صبح رساند.”
اشتباه نکنید، شهید مغنیه دست راست سید حسن نبود. عماد مغنیه نیروی اصلی و راهبردی حزب الله نبود، او تنها یک مرد بود، مردی که سنگینی غم را بر دوش میکشید تا داد آه و نالهی کودکان فلسطینی را، آه و اشک مادران و کودکان لبنانی را از اسراییل و از آمریکا و از همهی همپیمانانشان بستاند. او همانطوری که برای ما یک هم سنگر و دوست بود، برای سید حسن یک برادر بود. باور کنید سید حسن این داغ را پیش از این چشیده است؛ سید حسن برای مغنیه نمیگرید، سید حسن برای خود میگرید که با نبود مردان بزرگی چون مغنیه بار غم را به تنهایی به دوش خواهد کشید و سفر را بار دیگر با نبود یکی دیگر از رهروان حق به تنهایی خواهد پیمود. فراموش نکنید نبود مغنیه هرگز ضربهی دردناکی به پیکر مقاومت لبنان نیست چرا که همهی مقاومت لبنان در راس آن سید حسن، مردان مقاومت هستند. مغنیه رفت که مغنیهی دیگری از مقاومت جایش را بگیرد و راه او را در تاریخ ادامه دهد. و داغهای دیگر بر قلب دشمن بنشاند.
رسانههاي صهيونيستي كه پيشتر دست داشتن در ترور عماد مغنيه را تكذيب ميكردند، اخيرا در منابع متعددي اعتراف كردند كه اين ترور به دست خود آنها انجام شده است.
روزنامه صهيونيستي يديعوت آحارونوت اخيرا گزارشي منتشر كرده است. اين گزارش فصل بيستم كتاب “موساد، عمليات بزرگ ” است كه نحوه به شهادت رساندن عماد مغنيه از سوي موساد را توضيح ميدهد، ادعاها و اتهامات مطرح شده از سوي صهيونيستها عليه اين مبارز لبناني كه عمدتا دروغ و براي مخدوش كردن چهره وي بوده است، در ترجمه اين گزارش عينا آمده است، متن كامل گزارش را به مناسبت سالروز شهادت آن بزرگوار در زير ميبينيد.
*تشريح صحنه ترور شعيد مغنيه
روز دوازده فوريه 2008، بنا بر گزارشهاي داخلي و خارجي، چند شخص پيرامون ساختمان يك آپارتمان بزرگ واقع در منطقهاي گران قيمت از شهر دمشق جمع شدند، و اندكي پيش از عصر، ماشين جيپ نقرهاي رنگ از نوع ميتسوبيشي پاژيرو را نزديك آپارتمان ديدند.
شخصي با لباس مشكي و ريشي مرتب و بدون محافظ وارد منزل شد. كارگراني كه در خيابان ايستاده بودند، با سرعت از طريق سيستمهاي ارتباطي خود اطلاع ميدهند كه “فرد ” به دمشق آمده و به آپارتمان رسيده است.
كمي پيش از ساعت 10 شب، اين شخص آپارتمان را ترك و از ساختمان خارج شده و سوار بر خودروي خود براي ملاقاتي ديگر در يك آپارتمان مخفي امن واقع در منطقه كفر سوسة به راه ميافتد تا چندين ملاقات با نمايندگان ايران، سوريه و لبنان داشته باشد.
بنا بر گزارش روزنامه “ساندي اكسپرس “، تعقيبكنندگان درحاليكه، تلفنهاي همراه به دست داشتند، جهت اطمينان از اينكه بدون شك، اين فرد، همان شخص مورد نظر است، به عكس جديد اين فرد در تلفن همراه خود نگاه ميكردند. در تمام مدت، ماوقع را به فرماندهان موساد گزارش ميكردند.
پس از خروج فرد مورد نظر از خانهاي كه در آن توقف داشت، تعقيبكنندگان با دقت او را زير نظر گرفته و با استناد به عكس جديدي كه همراهشان بود، مطمئن ميشوند وي همان شخص مورد نظر است، لذا بلافاصله مسأله را به همكاران و مقر فرماندهي در تلآويو، گزارش داده و همگي براي اجراي عمليات آماده ميشوند. سران موساد با استرس فراوان، در اتاق “مائير داگان ” جمع شدند تا از نزديك جريان را دنبال كنند. فرد خودروي نقرهاي رنگ را روشن كرد. يكي از تعقيبكنندگان در بيسيم خود به آرامي اعلام ميكند كه شخص مورد نظر در راه است. فردي كه درون خودروي پاژيرو نقرهاي رنگ حاضر بود همان “عماد مغنيه ” است.
*مغنيه و سالها دروغپردازي عليه وي
بدنبال انفجار در برجهاي دوقلوي،افبيآي، با انتشار ضميمههاي حجيم، ليست تروريستهايي كه بيشتر تحت تعقيب هستند را اعلام كرد. اين اطلاعيه، آرم ال اف بي اي، وزارت امور خارجه و وزارت دادگستري آمريكا را به همراه داشت. در اين ليست 22 اسم و 22 عكس وجود داشت، در رديف نخست اين ليست عماد مغنيه حضور داشت كه آمريكا آن را براي سياستهاي خود از همه خطرناكتر مي دانست و براي كشتن وي 5 مليون دلار جايزه تعيين كرده بود.
آمريكا در اين بيانيه وي را به انفجارهايي متهم كرده است كه در آنها تعداد زيادي آمريكايي كشته شدهاند:
18 آوريل 1983- انفجار سفارت آمريكا در بيروت- 63 كشته.
23 اكتبر 1983- انفجار فرماندهي نيروهاي مبارز آمريكايي در بيروت- 241 كشته.
23 اكتبر 1983- انفجار فرماندهي چتربازان فرانسوي در بيروت- 58 كشته.
به غير از اين موارد، ربودن و قتل “ويليام باكلي ” از اعضاي آژانس اطلاعاتي مركزي ايالات متحده و يك سلسله عمليات در سفارت آمريكا در كويت و نيز ربودن هواپيماي مسافربري متعلق به شركت آمريكايي TWA، و دو هواپيماي شركت هواپيمايي كويت و به قتل رساندن كلونل هيگنز از نيروهاي نظارتي سازمان ملل در جنوب آمريكا و قرباني كردن 10 سرباز آمريكايي در عربستان سعودي از جمله اتهاماتي است كه آمريكا به اين مبارز لبناني نسبت مب داد.
زماني كه اين ليست به دست رژيم صهيونيستي رسيد، موساد مواردي را به آن افزود:
4 نوامبر 1983- انفجار فرماندهي ارتش صهيونيستي در صور – 60 كشته.
10 مارس 1985 – حمله به كاروان ارتش صهيونيستي در نزديكي مطلة – 12 كشته.
19 اكتبر 1988 – هدف قرار دادن فرمانده ارتش صهيونيستي نزديك مطلة – 8 كشته.
17 مارس 1992_ انفجار در سفارت اسرائيل در آرژانتين -29 كشته
18 تير 1994- انفجار مركز يهوديان در بوئنس آيرس آرژانتين- 86 كشته
به غير از اين اينها، مواردي همچون، ربودن 3 سرباز در مزارع شبعا، ربودن “حنان تتنباوم ” و عمليات تيراندازي در نزديكي شهرك صهيونيستي كيبوتس متسوفا و مهمتر از همه ربودن دو سرباز به نامهاي ريگف و گولدفاسر در مرزهاي لبنان نيز از سوي اسرائيل به اين ليست اضافه شد.
آمريكا و اسرائيل مدعي بودند در پشت همه اين عملياتها يك نفر وجود دارد، فردي مخفي كه در ميان پايتختهاي خاورميانه حركت كرده، [اين در حالي است كه آنها در برخي از اين اتفاقات مدعي بودند كه ايران مسئول انجام اين انفجارهاست، اما اين بار منافع خود را در آن ديده بودند كه مغنيه را در اين مورد متهم كنند. وي از دست عكاسان فرار كرده و انجام مصاحبه را رد ميكند. دستگاههاي اطلاعاتي غربي مغنيه را به شبحي تشبيه ميكنند كه گاهي هست و گاهي نيست. بسياري از اقدامات مغنيه شناخته شده اما ديگر در مورد قيافه، عادات و مكان او چيزي معلوم نيست. روشن است كه وي سال 1962، در يكي از روستاهاي جنوب لبنان به دنيا آمده، برخي اين روستا را طير دبا دانسته و برخي ديگر اطلاعات مختلفي را مطرح كردهاند.
*مغنيه سالها سازمانهاي جاسوسي دنيا را سردرگم كرد
بنا بر اطلاعات موثق، والدين مغنيه از شيعيان مذهبي بودهاند؛ وي در سنين كودكي به بيروت رفته و در محله فقيري در مجاورت فلسطينيها بزرگ شد، او به سازمان آزاديبخش فلسطين پيوسته، تحصيلات راهنمايي را رها و به جنبش فتح ملحق شد. گفتهاند كه وي نگهبان شخصي “ابو اياد ” (جانشين عرفات) بوده؛ او بعد از مدتي به خدمت “گروه 17 ” كه يگان امنيتي سازمان بود، در آمد، اما زمانيكه پس از جنگ سلامة الجليل در سال 1982، سازمان آزاديبخش فلسطين از لبنان اخراج شد، مغنيه، ماندن در بيروت را ترجيح داده و به هسته اوليه مؤسسين حزبالله پيوست.
بر اساس گزارش يديعوت اين مرد، در سايه بودن و ظاهر نشدن در ملا عام را ترجيح داد و گزارشها پيرامون وي ناقص و پيچيده است. بنا بر يكي از گزارشها، مغنيه محافظ شخصي علامه فضل الله مرجع فقيد شيعيان در لبنان بوده است. طبق گزارشي ديگر، وي فرمانده و مغز متفكر عملياتهاي منظمي بوده كه نتايجي خونين را بدنبال داشته است. برخلاف سيد حسن نصرالله رهبر فعلي حزبالله، مغنيه در تلويزيون حاضر نميشد.
عماد مغنيه به ادعاي اين كتاب يك تروريست [مبارز] سرسخت و مبتكر بوده است. درخشش وي در جريان طراحي و فرماندهي سلسله عملياتهاي كشتار جمعي لبنان در اواخر جنگ اول لبنان نمود داشته است. وي زمانيكه يك كاميون پر از مواد منفجره را با هدايت تعدادي از مبارزان به مقر فرماندهي نيروهاي مبارز آمريكايي و چتربازان فرانسوي در بيروت فرستاد، تنها 21 سال داشت. چند روز بعد، همين حادثه عليه مقر فرماندهي اسرائيل در صور تكرار شد. مغنيه در 22 سالگي يك گروه از مبارزان را به سمت ساختمان سفارت آمريكا در كويت فرماندهي و همانجا اولين هواپيماي خود را ربود. مغنيه پس از هر عمليات از محل فرار ميكرد، گويي كه زمين او را بلعيده باشد.
به ادعاي اين كتاب صهيونيستي عماد مغنيه در 23 سالگي هواپيماي TWA را در مسير يونان به رم ربود و خلبان را وادار به فرود در فرودگاه بيروت كرد؛ در جريان ربودن هواپيما، “رابرت دين استاتهام ” غواص ناوگان به قتل رسيده و جنازهاش از پنجره هواپيما به بيرون پرتاب شد. مغنيه بعد از عمليات ربودن هواپيما فرار كرد! اما اين بار اثر انگشتش را در دستشويي هواپيما جا گذاشت.
*مغنيه، مرد سايهها
از زندگي شخصي مغنيه چيزي معلوم نيست، جز ازدواج با دختر عمهاش كه حاصل آن يك دختر و يك پسر است. مغنيه از سنين پايين احساس ميكرد كه هدف تعدادي از دستگاههاي اطلاعاتي غربي است، لذا تلاش كرد هويت خود را پنهان سازد؛ وي عمل جراحي پلاستيك ناموفقي را ليبي انجام داد.
تنها يك عكس از مغنيه به دستگاههاي اطلاعاتي غربي رسيد كه در آن عينك و ريش داشته، چاق است و كلاهي بر سر دارد. اطلاعات درباره وي ناقص بود، اف بي آي تا اين حد از او ميدانست كه متولد لبنان است، عربي صحبت ميكند، مو و محاسن دارد، قدي حدود 170 سانتيمتر و وزني حدود 60 كيلوگرم دارد. اما بايد باز هم تأكيد كرد كه عماد مغنيه خود را به خوبي پنهان ميكرد و در گمراه كردن تعقيب كنندگانش موفق بود.
مغنيه پس از تمامي عملياتهايي كه انجام داد، از شخصيتهاي بزرگ حزبالله شد و نمادي از استواري، شجاعت و توان اجرايي شد، تا جائيكه بازوي نظامي سازمان، به عامل وحشت دستگاههاي اطلاعاتي جهان تبديل شد. هر زمان كه نيرو و توان اين سازمان افزايش يافت، هدف خود را ترور در اسرائيل و غرب قرار داد. مغنيه اين مطلب را درك كرده و در فرار دائم زندگي ميكرد، به همه حتي ياران نزديك خود مشكوك بود. بسياري از اوقات محافظان شخصي خود را تغيير ميداد و هر شب در جاهاي مختلف ميخوابيد. سفرهاي وي به بيروت، تهران و دمشق از اسرار مخفيانه بوده است.
مغنيه بر اساس تصويري كه از وي در موساد و سازمانهاي جاسوسي جهان وجود داشت، شخصي بخصوص، با حضور قوي، داراي علمي گسترده در رابطه با وسايل جنگ الكترونيك و نيز انگيزه بسيار بالا بود. مغنيه واكنشهاي غيرقابل پيشبيني داشت؛ وي توانايي تبديل به شخصيتها و هويتهاي مختلف را دارا بود كه به او اين امكان را ميداد يكي پس از ديگري از دست تعقيبكنندگان خود فرار كند.
*مغنيه نقطه ضعفي نداشت
“ديويد بركاي ” از فرماندهان يگان 405 در امان [سازمان جاسوسي ارتش رژيم صهيونيستي] كه مسئول پرونده عكس مغنيه بود در مصاحبهاي با روزنامه انگليسي “ساندي تايمز ” اظهار داشت: اطلاعات بسياري از مغنيه جمع كرديم، اما هر بار كه اقدام به اين كار نموديم اطلاعاتمان كمتر ميشد، چرا كه موفق نشديم نقاط ضعفي مانند زن، مواد مخدر و پول در وي پيدا كنيم.
سالهاي زيادي، فشار بر مغنيه ادامه پيدا كرد. سال 1988 زمانيكه هواپيماي وي در پاريس فرود آمد، نزديك بود دستگاههاي فرانسوي او را دستگير كنند. فرانسويان اطلاعاتي داشتند كه آژانس اطلاعاتي آمريكا در اختيارشان گذاشته بود از جمله تصاوير، گذرنامههاي جعلي كه مغنيه از آنها استفاده ميكرد؛ اما فرانسه از آن بيم داشت كه دستگيري مغنيه سبب قتل گروگانهاي فرانسوي كه در لبنان دستگير شده بودند، شود. لذا ترجيح دادند خود را به ندانستن زده و به او اجازه ادامه سفر را بدهند. سازمانهاي آمريكايي تلاش كردند مغنيه را سال 1986 در اروپا و سال 1995 در عربستان دستگير كنند، ولي مثل هميشه از دست آنها فرار كرد.
در آن سالها مغنيه به شدت مشغول برنامهريزي و اجراي عمليات عليه اسرائيليها و يهوديان در آرژانتين بود؛ سال 1988 در نزديكي سفارت بوينس آيرس، بر انفجار يك كاميون بمبگذاري شده كه توسط يك عامل انتحاري هدايت ميشد، نظارت داشت و 29 نفر را به قتل رساند. بلافاصله شماري از سران دستگاههاي امنيتي اين عمليات را به حزبالله ارتباط دادند و معتقد بودند اين عمليات، انتقامي بود در پاسخ به ترور موسوي كه در حملات بالگردهاي اسرائيلي در جنوب لبنان به شهادت رسيد. با گذشت 2 سال، بار ديگر طي عملياتي در مركز يهوديان در بوينس آيرس، 86 نفر به قتل رسيدند كه به اعتقاد برخي اين عمليات نيز پاسخ حزبالله در ربودن شيخ مصطفي ديراني بوده است.
*ترور نافرجام
در دسامبر 1994، مغنيه در لبنان ديده شد و طي مدت زماني كوتاه، تلاش براي ترور وي توسط يك خودروي بمبگذاري شده در جنوب بيروت انجام پذيرفت. پليس لبنان نتايج بدست آمده را اينگونه منتشر ساخت: يك بسته انفجاري زير خودرويي نزديك به مسجدي كه علامه فضلالله در آن خطابه داشت، جاگذاري شده بود كه انفجار سبب ويراني مغازه “فؤاد مغنيه ” برادر عماد شد و جسد وي در ميان ويرانهها پيدا شد. اما عماد مغنيه كه گمان ميشد بايد در مغازه باشد به آنجا نيامده بود و بدين ترتيب همچنان زنده ماند.
به فاصله كوتاهي پس از انفجار، دستگاههاي امنيتي لبنان با همكاري حزبالله شماري از عاملان موساد را كه در پشت عمليات قرار داشتند و در رأس آنها مردي بنام احمد خالق بود، بازداشت كردند. در يك اطلاعيه رسمي اعلام شد كه خالق و همسرش، خودروي خود را نزديك مغازه فؤاد مغنيه پارك كردند و خالق براي اطمينان از حضور مغنيه در مغازه وارد آن شد، با وي دست داد سپس به خودرو بازگشت و بمب را به كار انداخت.
روزنامه لبناني “السفير ” به نقل از منابع آگاه نوشت كه احمد خالق در قبرس، با يكي از فرماندهان بلندپايه موساد ديداري داشته كه وي دستورات لازم را به خالق داده و حدود 100 هزار دلار جهت اجراي عمليات در اختيار وي گذاشته است.
اين بار مغنيه نجات پيدا كرد، اما عوامل موساد دستبردار نبودند؛ با تلاش پيوسته، اطلاعات را جمع و به تطبيق ميان اظهارات دستگاههاي اطلاعاتي خارجي و انواع روشهاي عملياتي ميپرداختند.عماد مغنيه در سالهاي اخير، رئيس ستاد عالي حزبالله شد، بسياري در سازمان او را جانشين نصرالله ميدانستند. جايگاه بالاي مغنيه او را وادار ميكرد بشدت محتاطانه عمل كند. اين بار شايعاتي مطرح شده بود كه مغنيه با كمك جراحي پلاستيك، چهره ظاهري خود را تغيير داده است.
*سرنخهايي از مغنيه
بنا بر اظهارات نشريات خارجي، با پايان جنگ دوم لبنان، موساد فلسطينيان مخالف حزبالله را در داخل لبنان به خدمت گرفت. يكي از اين مخالفان خواهرزادهاي در روستاي محل تولد مغنيه داشت كه اظهار كرده بود مغنيه به اروپا سفر كرده و با چهرهاي كاملا متفاوت به لبنان بازگشته است.
بدين ترتيب عاملان موساد با يك هدف غيرعادي روبرو بودند، شخصي با جراحي پلاستيك. جاسوسان موساد با توجه به امكان انجام عمل جراحي در يكي از كشورهاي اروپايي، شروع به تحقيق كردند و معلوم شد كه وي در برلين پايتخت آلمان، تحت عمل جراحي قرار گرفته است. به گفته “گوردون توماس ” خبرنگار و پژوهشگر انگليسي، جاسوس موساد ملقب به رابين در ديدار با مبلغ آلماني كه روابط پنهاني در برلين شرقي دارد، متوجه شد عماد مغنيه مدتي نه چندان دور، تحت يك سلسله عملهاي جراحي پلاستيك قرار گرفته كه چهرهاش را كاملا تغيير داده است. اين عمليات جراحي در آزمايشگاهي كه در گذشته متعلق به آژانس اطلاعاتي آلمان شرقي بود، انجام شد. بعد از گفتوگو و جستجوي پرونده، رابين با پرداخت هزينهاي بالا به منابع آلماني، موافقت كرد و در عوض آن پروندهاي بدست آورد كه در آن 34 عكس جديد از مغنيه وجود داشت.
از اين عكسها معلوم شد كه طي عملهاي جراحي بر روي مغنيه، فك پايين وي با مهارت شكافته شده و استخواني كه از وي گرفته شده بود در آن كاشته شد تا چهرهاي باريكتر به مغنيه بدهد؛ اين عمل، ظاهري لاغر و نرم به مغنيه داده بود كه در گذشته اينگونه نبود. تعدادي از دندانهاي جلويي او خارج و به جاي آن دندانهايي با ظاهري ديگر كاشته شد؛ همچنين چشمها نيز با كشيده شدن شديد پوست اصلاح شدند. براي تكميل چهره جديد، موي مغنيه خاكستري رنگ شده و به جاي عينك از لنز استفاده شد. مشخص بود، ظاهر جديد هيچ شباهتي به اصل مغنيه ندارد و تمامي تصاوير قديمي كه سازمانهاي اطلاعاتي غربي از دهه 80، در اختيار داشتند كاملا بيارتباط با اين چهره جديد بود.
*برنامهريزي گسترده موساد براي ترور
موساد با كمك عكسهاي جديدي كه از طريق منابع خارجي بدان دست يافته بود، شروع به برنامهريزي ترور مغنيه كرد. رئيس موساد بهترين مردان خود را جمع كرد از جمله، رئيس بخش قيسارية، فرمانده يگان كيدون و كارشناسان ديگري كه بر روي “پرونده مغنيه ” كار كرده بودند. كم كم مشخص شد كه نميتوان در كشور غير اسلامي به مغنيه دست يافت. مغنيه سفر به كشورهاي غربي را كاهش داد. اسرائيل در گذشته عملياتهايي را در كشورهاي عربي انجام داده بود.
اسرائيل پيشتر فرستادههاي خود را به تونس فرستاده بود و همانطور كه گمان ميشد ابو جهاد را ترور كردند؛ با اين وجود، مئير داگان رئيس موساد، مطلب بزرگ و مهمي را درك كرده بود كه براي عمليات موفقيتآميز فرستادگانش در قلب پايتختي مانند دمشق، مناسب بود.
بنا بر گزارش روزنامه انگليسي “اينديپندنت “، نقشهاي كه طي مذاكرات موساد طراحي شد، اين بود كه امكان رسيدن مغنيه به دمشق جهت شركت در مراسم بزرگداشت پيروزي انقلاب اسلامي كه از 12 فوريه آغاز ميشد بررسي شده و مغنيه در همان زمان ترور شود.
با انجام يك سلسله از بررسيهاي شديد و مشاوره، تصميم بر آن شد كه ترور مغنيه توسط يك خودروي بمبگذاري شده كه به خودروي مغنيه برخورد ميكند، انجام پذيرد. هم اكنون زمان آن بود كه در يك كورس اطلاعاتي، هر گونه معلوماتي كه از هر طريقي به موساد مربوط ميشود جمع آوري شود، از جمله دستگاههاي اطلاعاتي خارجي جهت بررسي اينكه آيا مغنيه واقعا به دمشق خواهد آمد؟ اگر اينگونه است با كدام هويت؟ در كدام ماشين؟ كجا پياده خواهد شد؟ چه كسي او را همراهي خواهد كرد؟ چه ساعتي ديدار برنامهريزي شده خواهد داشت؟ آيا دستگاههاي امنيتي سوريه ورود او را ابلاغ خواهند كرد؟ آيا احدي از فرماندهان حزبالله از سفر آينده وي اطلاعي دارد؟ و جزئيات ديگري كه اين مجموعه پيچيده را تكميل مينمايد.
اطلاعاتي از يك منبع بسيار موثق بدست آمد كه كفه انجام ترور را سنگين ميكرد، اين اطلاعات نشان ميداد كه مغنيه شخصا قصد دارد به دمشق سفر كند. در كنار اين مطلب، اطلاعات جديد ديگري از سوي عناصر مختلف در بيروت جمعآوري شد كه بنا بر اظهارات روزنامه لبناني “البلد ” از جمله اين اطلاعات كه به موساد رسيد، تعيين مكاني بود كه فرماندهان حزبالله آنجا سوار خودروها ميشد و در ميان آنها مغنيه هم حضور داشت. اين دستگاهها اطلاعات مفصلي از اين حركات جمعآوري كرده بود.
*آغاز عمليات ترور
موساد براي انجام عمليات وارد عمل شد، گروههاي مختلفي به صورت ناشناس وارد سوريه شدند كه مأموريتهاي مختلفي نظير جمعآوري اطلاعات، اجاره خودروها و آپارتمانهاي مخفي را برعهده داشتند، برخي نيز وظيفه نظارت بر انجام ماموريت را عهدهدار بودند و عدهاي نيز مواد منفجره را وارد دمشق ميكردند.
يك هفته پيش از عمليات اعضاي گروه اجرايي به دمشق رسيدند. اين افراد از طريق پروازهاي مستقل از كشورهاي مختلف اروپايي به دمشق آمدند. به گزارش روزنامه “اينديپندنت ” تيم ترور مشتمل بر سه تن بود: يك نفر با شركت هواپيمايي فرانسوي از پاريس، يك نفر از ميلان ايتاليا و نفر سوم از اردن با شركت هواپيمايي اردن وارد دمشق شد. “اينديپندنت ” همچنين اسامي جاسوسان شخصي را ذكر كرد، اما اين كتاب صهيونيستي نامها را حذف كرده و آن را ساخته و پرداخته تخيل نويسنده ميداند. اين سه جاسوس بدون مشكل، بازرسي گذرنامه را پشت سر گذاشته و راهي دمشق شدند تا به مكان مورد توافق با همدستاني از بيروت بروند. اين افراد جاسوسان اسرائيلي را به مكاني سري هدايت كردند، در آنجا يك خودوري استيجاري به همراه مواد منفجره مشتمل بر حدود 3 هزار ساچمه در انتظارشان بود.
جاسوسان اسرائيلي بعنوان متخصص خودرو و گردشگري در تعطيلات وارد دمشق شدند. درون گاراژي كه دستياران لبناني براي ايشان اجاره كرده بودند، محموله را آماده كردند. اين محموله درون راديويي جاسازي شد كه قرار بود فرداي آن روز سوار بر خودرويي شود كه منتظر مغنيه خواهد ماند. برخلاف آنچه منتشر شد، جاسوسان، محموله را درون صندلي خودروي مغنيه جاسازي نكرده بودند بلكه محموله درون خودروي كرايهاي بود كه در مسير حركت مغنيه پارك شده بود.
تيمي ديگر از جاسوسان وارد دمشق شدند تا رسيدن مغنيه را گزارش كنند. مأموريت اين تيم، تعقيب و انتظار خروج مغنيه از نزد همسرش بود.
كساني كه در جريان تحقيقات ماجراي قتل هستند، به خوبي ميدانند كه بدون كمك افراد محلي امكان اجراي عمليات وجود نداشت. در نوامبر 2008، روزنامه لبناني “السفير ” از دستگيري يك شبكه جاسوسي لبناني خبر داد. يكي از اين بازداشت شدگان بنام علي جراح 50 ساله كه از ساكنان لبنان است، به مدت 20 سال در برابر حقوق ماهيانه 7 هزار دلار، براي موساد كار ميكرده است. جراح بارها به سوريه سفر كرد و ماه فوريه چند روز پيش از عمليات نيز، براي گشتزني در منطقه نزديك به محلي كه قرار بود مغنيه از آن بازديد كند، به دمشق سفر كرد. در ميان لوازم جراح، تجهيزات تصويربرداري پيشرفته شامل دستگاه تصويربرداري ويدئويي و دستگاه جي پي اس ضبط شد، كه به خوبي در خودروي وي جاسازي شده بود. جراح در جريان بازپرسي اعتراف كرد، كارفرمايان وي او را براي بازرسي، تصويربرداري و جمعآوري هر نوع اطلاعات كوچك از منطقهاي كه قرار بود مغنيه به آنجا برود و نيز آپارتمان محل ديدار با همسرش به دمشق فرستاده بودند.
در روز عمليات آخرين آمادگيها انجام گرفت، نگهبانان پيرامون ساختمان پخش شدند و اندكي پيش از عصر، رسيدن مغنيه به آپارتمان نهاد را گزارش كردند و شب هنگام خبر دادند كه وي قصد خروج از منزل را دارد، آنها اميدوار بودند كه اين آخرين مسير مغنيه باشد.
تيم تعقيب بدنبال مغنيه بوده و بطور مستمر به فرماندهي گزارش ميدادند. خودروي بمبگذاري شده، آماده استفاده بود؛ قرار بود از راه دور با كمك دستگاههاي الكترونيكي دقيق، خودرو منفجر شود. جاسوسان از مدتي پيش خودروي بمبگذاري شده را نزديك خانهاي كه قرار بود مغنيه به آن برسد، پارك كردند و به سمت فرودگاه رفتند.
دستگاههاي الكترونيكي خودروي جيپ نقرهاي را دنبال كردند. شخصي با محاسن مرتب و لباسي مشكي از آن پياده شد. او عماد مغنيه بود. همان وقت، حوالي ساعت 10 شب، صداي انفجار مهيبي از منطقه كفرسوسه، به فاصله نه چندان دور از مدرسهاي و نزديك به يك باغ عمومي به گوش رسيد. درست همان موقع كه عماد مغنيه از خودروي جيپ پياده شد، خودروي بمبگذاري شده، منفجر شد./میثاق
خیلی ها او را نمی شناختند و جز اندکی درباره او نشنیده بودند تا اینکه کم کم ابعادی از شخصیت او معرفی و آثار وبرکات فعالیتهای گسترده آن انسان بزرگ شناسانده شد
وقتی خبر شهادت عماد مغنیه، فرمانده بزرگ حزب الله منتشر شد، خیلی ها او را نمی شناختند و جز اندکی درباره او نشنیده بودند تا اینکه کم کم ابعادی از شخصیت او معرفی و آثار وبرکات فعالیتهای گسترده آن انسان بزرگ شناسانده شد.
سید ابراهیم مرتضی، از سربازان جنگ سی و سه روزه در مورد حاج رضوان و حزب الله سخنانی را ارائه کرده است که بسیار خواندنی است.
وقتی حزب الله آغاز به کار کرد، البته من در صدد توضیح نحوه شکل گیری آن نیستم فقط یک کلمه می گویم که دشمن اسرائیلی جنوب لبنان را اشغال کرده بود و این مقاومت را می طلبید و از جمله اولین کسانی که مبادرت به مقاومت کردند حاج عماد بود. بعد از گسترش نور الهی در عالم اسلامی و پیروزی انقلاب اسلامی ایران، برخی افراد مانند سید عباس موسوی و سید حسن نصرالله وارد تهران شدند و با امام دیدار کردند که امام خمینی (ره) به تاسیس حزب الله و نیاز به آن امر کردند. تقریبا بعد از یک سال حزب الله در لبنان تاسیس شد و طبعا در رسانه ها اعلام شد و آنگاه ما تصور می کردیم که حزب الله وارد فعالیت جهادی می شود اما حزب الله وارد فعالیت های فرهنگی شد چرا که جو مسیحی و طائفه ای در لبنان وجود داشت و غالب بود. با این وجود حزب الله در مدت حدود ده سال توانست پیشتازی اسلامی در لبنان را عهده دار شود. فرصت تفصیل نیست اما همین قدر بگویم که در آن زمان بسیاری از ما و سایر مسلمانان حتی در مدارس مسیحیان درس می خواندیم و حتی در امور مناسبتی با مسیحیان مشارکت داشتیم و کتب آنها را می خواندیم، این نکته را گفتم تا بگویم حاج عماد با وجود همه این موانع توانست به اهداف خود در لبنان دست پیدا کند.
طبعا حزب الله در قالب دو بخش، بخش فرهنگی و بخش جهادی، در عرصه لبنان و همچنین سایر کشورهای اسلامی بروز کرد و در این میان حاج عماد برنامه ریزی، طراحی نقشه ها و فعالیت های جهادی خود را برای حزب الله انجام می داد. یکی از اموری که از حاج عماد نقل می شود این است که با همراهی رهبر حزب الله توانستند جنگهای گسترده داخلی لبنان را به جنگ با دشمن خارجی تبدیل کنند. می بینیم که حاج عماد به اهداف بلندمدت بسیاری توجه داشت. ما از او این درس را گرفته ایم که شخص حاج عماد، احاطه کامل و دقیقی بر کلام و اندیشه امام خمینی(ره) داشت و می خواست که اندیشه ایشان را با دقت تمام بیاموزد وبه خاطر همین توجه دیدیم که حاج عماد دقیقا فهمیده بود که امام خمینی چه می خواستند. لذا با وجود اینکه دشمنان و موانع بسیاری وجود داشت و حاج عماد به عنوان یک رئیس نظامی آنها را در پیش روی خود می دید اما همیشه فقط به مبارزه با دشمن صهیونیستی توجه می کرد.
بدین صورت مراحل مختلفی از مبارزه با دشمن صهیونیستی برای حاج عماد ایجاد شد و به برکت وجود این مرد در راس امور نظامی حزب الله، توفیقات سالهای 93 و 96 و 2000 به دست آمد.
در ادامه به ذکر نمونه ای از رهبری حاج عماد در جنگ 33 روزه اشاره کنم. هدف این نیست که به مسائل نظامی اشاره کنیم بلکه هدف این است که بگوئیم این جنگ با این حجم و این اندازه، با وجود حمایت آمریکا و سکوت عربها و سلاح اسرائیلی ها و رعب داخلی، با زکاوت و قدرت حاج عماد بود که به شکست دشمن منجر شد. یعنی دشمن اسرائیلی که مسلمانان لبنان و کشورهای مختلف را به خاطر اشغال بعضی اراضی مصر و سوریه به گریه درآورده بود، در مقابل یک فرد، یعنی حاج عماد به گریه در آمد و این درباره آمریکایی ها هم صادق بود. و البته شما می دانید که حاج رضوان اخیرا با اسامی مختلفی شناخته می شد، به او لقب قاتل، شبح، روباه ایران و… دادند چراکه هر چند اسمی به نام حاج عماد وجود داشت اما آنها نمی دانستند با چه کسی روبرو هستند و او کیست؟!
یک قصه جالب را برایتان بگویم که در جشن پیروزی حزب الله در لبنان اتفاق افتاد. یکی از روزنامه نگاران خارجی می خواست به هر نحوی وارد شده و رهبر حزب الله را ببیند و دنبال مسوولین حزب الله می گشت تا به او اجازه دهند تا نزد سید حسن نصرالله برود ولی کسی را پیدا نمی کرد. حاج عماد به او نزدیک شد و بدون معرفی خودش گفت: چه می خواهی؟ آن فرد گفت: می خواهم به نصرالله برسم. حاج عماد به او گفت: برو و به هر جا رسیدی بگو “حاج” من را فرستاده است. وی به هر جا رسید گفت حاج من را فرستاده و راه برایش گشوده می شد تا اینکه پرسید : او که بود؟ به او گفتند: او حاج رضوان بود!
بعد از شکست دشمن اسرائیلی در سال 2000 آنها درصدد آن بودند که نیروی حزب الله و حاج رضوان را مورد حمله قرار دهند و خودشان را در نیروی هوایی و دریایی و زمینی به طور جدی آماده کردند.
دشمن اسرائیلی در زمین دو گروه داشت به نامهای گولانی (که مخصوص هلی برن نیرو به داخل خاک لبنان و ضربه از پشت و عملیات های چریکی است) و ایگوز که آنها را شکست ناپذیر می دانست و ایگوز در لغت به معنای گردوی ناشکننده است. که حاج رضوان می گفت آن را در جنگ خواهیم شکست و ما این کار را کردیم و در جنگ 33 روزه آن را شکستیم. این مختصری از قدرت اسرائیلی بود. حال ببینیم حاج رضوان در مقابل این قدرت چه قدرتی را تجهیز و آماده کرده بود؟
اول اینکه حاج رضوان از درون خود به چیزی معتقد بود و با تمام وجود به آن یقین داشت و آن چیزی بود که دشمن آن را نداشت که اعتقاد به خدای واحد قهار بود. و دومین مساله، که سید حسن نیز بدان اشاره کرد، آن بود که ما فرزندان محمد و علی و حسن وحسین هستیم. و مساله سوم اینکه، معتقدیم سلاحی که ما در دست داریم نیز فایده ای نخواهند داشت الا به مدد حقتعالی چرا که آیه کریمه می فرماید: و ما رمیت اذ رمیت و لکن الله رمی. بالاخره جنگ شروع شد و با برنامه ریزی و نقشه های زیرکانه حاج رضوان توانستیم پیروزمندانه از آن خارج شویم. در ایام جنگ به طور مداوم دشمن، با زدن مدارس و بیمارستان ها و راههای لبنان به ما ضربه زد و حاج رضوان در آب آن را تلافی کرد و آن ضربه سنگین و آنی را با زدن ناو ساعر به آنان وارد کرد. همچنین با زدن موشک ها به مناطق اشغالی که آنان تصور نمی کردند حزب الله آنان را در اختیار داشته باشد حاج رضوان غافلگیرشان کرد و خصوصا زدن تانکهای مرکاوا، که فقط در طول یک روز 39 تانک مرکاوا را منهدم کردند که به قتلگاه تانک ها معروف شد.
اینک هرچه از حاج رضوان بگوئیم بخش کوچکی از شخصیت وی می باشد و معلومات ما در این باره اندک است، امیدواریم روزی برسد که حزب الله اطلاعات بیشتری درباره ایشان منتشر سازد.
در حالی که دشمن به دنبال انتقام از این شخص بود، او به طور عادی در میان مردم عبور و مرور می کرد و معروف بود که خود او به زمین جنگ وارد شد و در صحنه جنگ 33 روزه مشارکت کرد. و معروف است که ایشان به هر جایی که می خواستند بدون هیچ ترسی می رفتند و در صحنه جنگ با یک لباس معمولی حضور می یافتند و وقتی ایشان عرصه جنگ را ترک می کردند دیگر مجاهدان می پرسیدند این فرد شجاع که بود که با ما جنگید و پاسخ می شنیدند: او حاج رضوان بود!
حاج رضوان خودش در اکثر عملیات ها شرکت داشت و هر نقطه خطرناکی که بود، او نیز حاضر بود تا جایی که سایر برادران تعجب می کردند چرا که آن نقاط جایی نبود که یک فرمانده در آن سطح بخواهد حاضر بشود، او باید بر مسائل اشراف داشته باشد و برنامه ریزی کند ولی ایشان در صحنه جنگ نیز شرکت می کرد.
در افراد متفاوت می بینیم که وقتی مساله ولایت فقیه مطرح می شود از ارادت زبانی و بحث نظری و فکری فراتر نمی روند اما وقتی به حاج رضوان می رسیم می بینیم که مساله ولایت فقیه در ایشان نه فقط در حرف که در عمل و با تمام توان بروز می کند. با اینکه حاج رضوان هزاران وسیله و عنصر قدرتمند از سلاح حزب الله را دراختیار داشت، در لحظه مواجهه با کوچکترین مسائل هم به رهبر بزگوار حضرت آیت الله خامنه ای رجوع می کرد که وظیفه شرعی خود را در آن مساله نیز بداند. وی هنگامی که با مسائل مختلف مواجه می شد به ولایت رجوع می کرد و می گفت که در مقابل ولایت همه چیز و همه کس هیچ اند چرا که ولایت، هدف و مسیر و زندگی او بود و هنگامی که حاج رضوان امام خمینی را درک کرد فهمید که باید در این راه خود را فدا کند. این فقط ویژه خود او نبود و او تمام مجاهدین زیردست خود را نیز تقدیس کننده و پیرو ولایت تربیت کرده بود چراکه معتقد بود پیروی از این راه تنها راه پیروزی است. انسان کریم است ولی حاج رضوان در آن درجه ای از کرامت قرار داشت که وقتی شهید شد حتی یک خانه از خود نداشت تا حدی که مسوول ارتباطات که اتصالات تلفنی حاج عماد را مهیا می کرد دنبال آن بود تا با جمع آوری پول، خانه ای را برای او خریداری کند. بر خود و خانواده اش و هر آنکه او بر آن تملک داشت سخت می گرفت و فقط می خواست به مجاهدین رسیدگی کند و مشکلات آنان را برطرف نماید.
فقط کرم ویژگی بارز حاج عماد نبود بلکه وقتی او در میان مجاهدین قرار می گرفت مانند یک عضو معمولی دیده می شد نه یک مسوول. در کارها با دیگران مشارکت می کرد چنانکه قابل تشخیص نبود آیا او حاج رضوان و مسوول است یا خیر؟! او چنان بود که وقتی مظلومی را می دید مانند کودکی کوچک ناراحت می شد و به گریه می افتاد ولی آنگاه که در مقابل دشمن قرار می گرفت قلبش مانند شیر می شد که هیچ چیز آن را نمی لرزاند.
اینک می خواهم بگویم که حاج عماد فقط یک فرمانده نظامی پیروز در مقابل دشمنان نبود بلکه او چنان فکر و اندیشه ای داشت که نه فقط مسائل لبنان که مسائل جهان اسلام را هم به خوبی تحلیل می کرد. داستان کوتاهی را نقل می کنم تا سطح هوش و تحلیل و قدرت ویژه حاج عماد مشخص شود و معلوم شود که او می توانست پرونده ها و موضوعات متعددی را به عهده بگیرد اما صرفا برای این مساله اساسی مصمم شده بود تا قاتلان انبیاء را شکست دهد. بعد از پیروزی سال 2000 جمعی از اندیشمندان ایرانی بحثی را مطرح کردند که چرا حزب الله بعد از این پیروزی باید فقط در لبنان بماند و نباید در کل جهان اسلام و عرب گسترش داده شود و با تهیه نوشتاری حول این موضوع که فکر حزب الله بعنوان یک فرهنگ باید در میان مسلمانان گسترش یابد به لبنان و محضر سید حسن نصرالله وارد شدند. پس از انجام ترتیبات امنیتی و بازرسی های خاص به محضر رهبر حزب الله رسیدند و در آن موقع حاج رضوان را نیز آنجا بود. آنها که وارد شدند حاج رضوان می خواست آنجا را ترک کند چرا که موضوع به رهبر حزب الله مربوط می شد ولی سید به ایشان فرمودند الان به تو احتیاج داریم و می خواهیم از تو بشنویم، بمان!
از آنجا که سید حسن از قبل موضوع را مطالعه کرده بودند پس از شروع جلسه گفتند اجازه بدهید تا نظرات حاج رضوان را در این مساله بشنویم. معروف است که در آن جلسه حاج رضوان به مدت یک ساعت و نیم درباره اینکه با چه طرحهایی و چگونه می توان این فکر را به مناطق دیگر گسترش داد صحبت کرد چنانچه تصور شد او یک جامعه شناس زبده مشرف به مسائل بین المللی است و اندیشمندان حاضر متعجب شده بودند که این مرد کیست که نزد رهبر حزب الله است؟
آنچه گفته شد درباره شخصیت فردی و اجتماعی و افکار حاج رضوان بود و نکته باقی مانده این است که او واقعا مثال حقیقی تعبیری بود که رهبر انقلاب برای او به کار بردند و آن این بود که حاج رضوان، فرزندی برای امام خمینی بود.
امروز دشمن تصور می کند که با کشتن حاج رضوان مشکلی را در صفوف مقاومت پدید آورده است ولی برعکس امروز پس از حاج رضوان، همه مجاهدان به سوی هدفی که حاج رضوان می پیمود حرکت می کنند. جسد حاج رضوان بود که به سوی خدا رفت اما روح او و فکر او و راه او و فرهنگ او در همه جوانان حزب الله زنده است و از بین نمی رود. دشمن تصور می کند که کار تمام شده است اما برعکس همچنانکه رهبر حزب الله فرمودند ما امروز در شهادت حاج رضوان بشارت پیروزی را می بینیم.
دشمن این را می داند چرا که در جنگ 33 روزه (حرب تموز)، آنها در بیمارستان هایشان مجروحانی را دیدند که وقتی از آنها سوال می شد شما با چه وسیله ای اینچنین مجروح شده اید؟! می گفتند ما افرادی را در جنگ دیدیم که سوار بر اسب با لباس سفید آمدند و دستان ما را با شمشیر قطع کردند. که به آنها گفتند شما مجنون شده اید! (این مساله همان زمان در روزنامه های اسرائیلی بازتاب یافت) اما برای ما این مساله قابل باور بود چرا که در قرآن خوانده بودیم که در جنگ بدر سپاهی از ملائک به مدد مسلمانان آمدند،” فایدناهم بجنود لم تروها". اگر قرار باشد مسائلی را که در جنگ 33 روزه اتفاق افتاد را بازگو کنیم از عظمت آنها موی سر انسان سپید خواهد شد. فقط به یکی دو مورد اشاره می کنم. یکی از مناطقی که موشک های حزب الله به سمت آنها باید پرتاب می شد منطقه ای بود معروف به سدیروت. گروهی مامور تنظیم و نصب موشک ها شدند ولی هنگامی که مسوول می خواست موشک ها را پرتاب کند مشاهده کرد که موشک ها به سمت منطقه ای دیگر به نام کفرجل عادی اند. طبعا به گروه تنظیم موشک گفته شد چرا جهت موشک را تغییر داده اید، آن را اصلاح کنید! برادران برای بار دوم، موشک ها را با میخ های مخصوصی که هست محکم کردند و در جهت پرتاب به سوی سدیروت قرار دادند اما باز جهت موشک ها به سوی دیگر بازگشت کرد! این بار تماس گرفته شد که گرچه جهت پرتاب اشتباه است اما باید موشک ها را پرتاب کنند چراکه لو خواهند رفت. موشک ها پرتاب شدند و تقریبا بعد از حدود یک ربع، تلویزیون رژیم صهیونیستی اعلام کرد که موشکهای حزب الله به منزل نظامیون اصابت کرده، 12 نظامی را کشته و 40 تن دیگر را زخمی کرده است. همچنین در روزهای پایانی جنگ و در روز آخر که دیگر نیروهای حزب الله در منطقه نبودند و موشک هایشان تمام شده بود، موشک هایی به سمت اسرائیلی ها پرتاب شده اند و حزب الله هم نمی دانست که چه کسی این موشک ها را پرتاب می کند! گاهی اوقات که اوضاع حساس می شد سید می گفت رها کنید وبیائید خداوند خودش می داند در این معرکه چه کند. هنگامی که جنگ بالا می گرفت و شرایط سخت تر می شد افراد سید حسن را بشاش تر و انس او را با خداوند بیشتر می دیدند و ایشان تمام این 33 روز را روزه گرفتند.
“عماد جواد مغنیه” یا به قول منابع اطلاعاتی غربی “عماد فوزی مغنیه” و “عماد فائز مغنیه” یا به قول رسانه های عربی مخالف مقاومت اسلامی لبنان، “الحاج الثعلب” روباه، سال 1341 شمسی در روستای “عربصالیم” از توابع شهر نبطیه در استان صور در جنوب لبنان، دیده به جهان گشود.
مغنیه که در خانواده ای 5 نفره متشکل از پدر، مادر و دو برادرش به نام های “جهاد” و “فواد” می زیست، تحصیلات عالی خود را در “دانشگاه آمریکایی بیروت” ادامه داد.
وی که با “سازمان آزادیبخش فلسطین” همکاری مبارزاتی داشت، مدتی محافظ شخصی “یاسر عرفات” بود. ولی پس از حمله سراسری ارتش صهیونیستی در خرداد ماه 1361 به لبنان که تا بیروت پایتخت این کشور پیش رفت، پس از عقب نشینی و خروج نیروهای عرفات از طریق بندر بیروت، از این گروه فاصله گرفت و به جنبش شیعی “افواج المقاومة اللبنانیة” که توسط “امام موسی صدر” و شهید دکتر “مصطفی چمران” بنیان گذاری شده بود، پیوست.
استعداد فراوان، از خود گذشتگی و شجاعت که از خصوصیات بارز او بشمار می آمدند، در هم آمیخته و از او شخصیتی انقلابی تمام عیار بوجود آوردند.
“جهاد” برادر عماد، در سال 1363 طی عملیات علیه اشغالگران به شهادت رسید.
“فواد” نیز قربانی توطئۀ سازمان جاسوسی اسرائیل موساد شد و به شهادت رسید.
یکی از جاسوسان صهیونیست، تحت پوشش تاجری فلسطینی، توانست به فواد که کارهای تجاری انجام می داد، نزدیک شود. هدف او به تله کشاندن عماد بود که چندین بار اقدام به این کار کرد که وی را به نزدیک مناطق اشغالی جنوب لبنان بکشاند تا یگان های ویژه آدم ربایی او را بربایند، ولی به دلیل حساسیت بیش از حد عماد، موفق به انجام این طرح نشد.
تاجر جاسوس توانست قراری با فواد بگذارد و به خیال خود با این وعده که مقداری تجهیزات و وسایل نظامی از مناطق اشغالی آورده است، خواست که عماد را هم به تله بکشاند.
سرانجام پس از آن که سردمداران اطلاعاتی رژیم صهیونیستی از ربودن مغنیه ناامید شدند، تصمیم به قتل او گرفتند.
در یکی از روزهای سرد زمستان 1373 درست دقایقی قبل از آن که عماد به دلیل مراعات کلیه جوانب امنیتی به دفتر برادر خود در “حیّ الصُفیر” در ضاحیه در جنوب بیروت بیاید، ماشین بمب گذاری شده در کنار دیوار دفتر منفجر شد و فواد و یکی از دوستانش به شهادت رسیدند.
با تشکیل “حزب الله لبنان” در سال 1362، عماد مغنیه نیز همچون حجت الاسلام “سیدعباس موسوی” – دبیر کل حزب الله که بعدها در حمله تروریستی بالگردهای رژیم صهیونیستی به شهادت رسید - و “سیدحسن نصرالله” دبیر کلی فعلی حزب الله، از جنبش امل خارج شد و در مقاومت اسلامی نقش بسزایی ایفا کرد.
شرکت او در سلسله عملیات نظامی و تاثیرگذار علیه اشغالگران صهیونیست، باعث شد تا دشمنان از او به عنوان شخص اول در نبرد با مقاومت اسلامی یاد کنند.
عماد مغنیه در پاییز 1362طی عملیاتی علیه آمریکا در کویت، به اسارت درآمد، ولی با ترفندهای گوناگون موفق به رهایی شد. پس از آن بود که سازمان جاسوسی آمریکا C.I.A پی به شخصیت واقعی وی برد و در بدر به دنبال دستگیری او لبنان و خاورمیانه را زیر پا گذاشت.
آمریکا عماد مغنیه را دشمن سرسخت و خطرناک خود می داند. بدان حد که وی را مسئول انفجار مقر تفنگداران دریایی آمریکا در بیروت و کشته شدن 241 کماندو و همچنین مقر چتربازان فرانسوی در بیروت و کشته شدن ده ها تن از آنان می داند. همچنین او را مسئول چندین نوبت عملیات شهادت طلبانه علیه سفارت آمریکا در لبنان و کویت و ربودن هواپیمای T.W.A می داند.
آن چه مسلّم است، برخلاف آن چه آمریکا و رژیم صهیونیستی علیه عماد مغنیه جوّ سازی می کنند و او را تروریستی بزرگ می نامند، وی تنها رزمنده ای خالص از مقاومت اسلامی لبنان بود که برای نجات کشورش از اشغالگران، تا پای جان مبارزه کرد و بیش از 26 سال، سازمان های اطلاعاتی سیا و موساد را به دنبال خود کشاند.
بدون شک توانایی های خارق العاده عماد مغنیه یا همان “حاج رضوان” “لجنه امنیه” حزب الله، نقش بسزایی در پیشرفت کمیته امنیتی و وارد آوردن ضربات جبران ناپذیر بر رژیم اشغالگر قدس داشته است.
امروزه هر کس بخواهد از دین و کشور خویش در مقابل اشغالگران دفاع کند، به تروریسم متهم می شود که این امری تازه نیست.
جایزه 25 میلیون دلاری پلیس F.B.I آمریکا برای زنده یا مرده عماد، نشان از هراس جنایتکاران و تروریست های دولتی از هر گونه مقاومت دارد.
ترور عماد مغنیه در شرایطی انجام شد که لبنان روزهای بسیار بحرانی ای را سپری می کند.
نگاهی هر چند گذرا به حوادث و اخبار هفته گذشته لبنان، نشان از برنامه ریزی دقیق سازمان های اطلاعاتی غرب و صهیونیست ها برای ترور مغنیه و شعله ور ساختن آتش جنگ در لبنان دارد.
چند روز پیش “میشل عون” از منتقدین دولت آمریکایی لبنان، اظهار داشت که طرفداران دولت و گروه 14 مارس آماده هستند تا زمینه را برای حمله مجدد اسرائیل آماده کنند.
طی روزهای اخیر، بین نیروهای شیعه سازمان امل با نیروهای گروه 14 مارس در جنوب بیروت درگیری های مسلحانه بوجود آمد.
روز گذشته تنها ساعاتی پیش از ترور مغنیه، معاون وزیر دفاع آمریکا به همراه یک هیئت 10 نفره نظامی امنیتی، سرزده و بدون هماهنگی قبلی، وارد بیروت شدند.
سمیر جعجع از مخالفین سرسخت حزب الله و از مزدوران اسرائیل، سفر خود به آمریکا را به بهانه بحرانی بودن اوضاع لبنان، به تعویق انداخت.
سفارت آمریکا در بیروت در اقدامی تعجب برانگیز، طی اطلاعیه ای از شهروندان آمریکایی مقیم بیروت خواست که روزهای چهارشنبه و پنجشنبه از ترددهای بیجا در بیروت خودداری کرده و کلیه جوانب امنیتی را رعایت کنند.
مهم تر از همه، انتشار گزارش 600 صفحه ای “کمیته وینوگراد” که اعتراف به شکست فاحش ارتش اشغالگر صهیونیستی در جنگ 33 روزه سال گذشته با حزب الله بود، باعث شد تا “ایهود اولمرت” برای تحت الشعاع قرار دادن این افتضاح، دست به عملی بزند تا برگ برنده ای برای دولت رو به شکست خود رو کند.
باز کردن گره 26 ساله و از سر راه برداشتن کسی که سال ها آمریکا و رژیم صهیونیستی را در خوف و هراس انداخته بود، شاید موفقیت عظیمی برای اولمرت محسوب شود. بدون شک خون شهید عماد مغنیه، حرارت جهاد و مبارزه رزمندگان خالص مقاومت اسلامی لبنان و جهادگران فلسطین را دوچندان خواهد کرد و بر سرعت نابودی اشغالگران خواهد افزود”